- خود افتاده
- عاجز، مسکین، افتاده
معنی خود افتاده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شخصی یا شی که نسبت به فرد یا جامعه دور باشد: (آن محل دور افتاده را از جهت آن انتخاب کرده بود که کسی به اسرارش پی نبرد)
گود شدن محلی، به گودی فرو رفتن (چنانکه چشمان بیمار از لاغری و بیماری)